علیعلی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

کودکانه با تو دلبندم

بیست ماهه شدی نازنین

1392/11/19 9:58
نویسنده : مامان
463 بازدید
اشتراک گذاری

علی...مامانی....خدارو شکر تو رو دارم....شکر....شکر.

همیشه فکر میکنم آیا بهتر از تو هم میشه؟؟؟مطمئنم که نمیشه ،خیلی ازت راضیم مامان جون    

 خب دیگه بسه...فک کنم خیلی احساساتی شدم ،خجالت اجازه بده یه کمی از کارات بگم ،چقد توصیف صحنه هایی که ازت میبینم سخته! از چی بگم که حتی معمولی ترین حرکاتت واسم قشنگترین سکانسای دنیاست! 

 

از حرف گوش کردنات:

از پله ها میری پایین مواظب خودت باشی...                     " باژه"(باشه)

 با قیچی راه نرو ،بشین!                                               "باژه"

شربت بخور تا خوب شی...                                          "باژه"

 

لجبازیات:

تازگیا مارو کشتی با این جمله:"این بیده"(اینو بده)

چشت به هر چی بیفته که جدید باشه یا چیزی واسه به هم ریختن داشته باشه:"این بیده ...مامان این بیده...مامان ...مامان(با صدای بلند)....این بیده"

 

کار کردنات:

نمیدونی چقد کاری هستی!

چیزی توی یخچال بذاری

تخم مرغ توی ظرف بشکنی

دستمال و آب پاش برداری و بیفتی به جون وسایل خونه

برا من مسواک بزنی تازه دستورم میدی که دهنتو ببند"بست"(دندوناتو بذار رو هم)

به قول بابا حتی وضو هم میخوای واسمون بگیری آخه موقع وضوی بابا همش میگی "من...من"

 

 مهربونیات:

 اجازه میدی بچه ها با وسایلت بازی کنن

دیگه با فرنیا و محیا لجبازی ندارینو فعلا صلح و صفا برقراره

 البته قبل از اینم معمولا مظلومه و بی سرو صداتره تو بودی اما وای از اون وقتی که روی چیزی حساست میکردن...زور میزدی تا از دستشون بگیری.

 

 

علاقه هات:

 عمه جون که با هیچی عوضش نمیکنی:

کی بیاد خونمون      "عمه"

پیش کی بریم        "عمه"

با کی بریم           "عمه"

شکلات بدم نریم عمه ؟    "نه" ،پسته بدم؟   "نه"    کیک؟   "نه"

وقتی که خونه مامانی هستیم از عمه بیچاره جدا نمیشی،رسما میشی چسبک مامان جون!

عمه جونم خیلی دوست داره،چندین ساعت با تو بازی میکنه و خسته نمیشه،هر بازی که تو دوست داشته باشی:   آب پاشی،جارو برداری،وسایل کمدو کابینت و هر چیز دیگه رو به هم بریزی،با آب و صابون بازی کنی،توی کوچه بری و گربه ببینی ،خاک بازی کنی و...

 

 

 

 

 

اینجام که تویی و همه عروسکای عمه که مرتب توی جعبه هاشون بودن و عمه جون به خاطر تو بازشون کرد.

 

 

از علاقه های دیگت البته بعد از عمه جون :

کتابو خیلی دوست داری،وقتی مداد یا خودکار ببینی بلافاصله میگی"تابتاب"(کتاب)،کتابو میاری و دونه دونه عکساشو توضیح میدی،اینم بگم که چند تا از اشکال هندس میشناسی "دادد،مثللللث،موووولب،بی ضی" (دایره،مثلث،مربع،بیضی) تا 13 هم دست و پا شکسته میشمری،به دوازده هم میگی "دابازده".

 آهنگ ریتمیک، یکی از بازیات با مامانبزرگ اینه که بگی "نای نای" بخونه و تو برقصی.

بدو بدو،

اینکه یکی کنارت باشه و باهات بازی کنه ،نوع بازی برات مهم نیست فقط یکی پیشت باشه

آب بازی و حمام و خیلی چیزای دیگه .

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان امیررضا
29 بهمن 92 0:32
20 ماهگیت مبارک عزیز خاله چقدر شیرین زبون شدی ماشالله .به به چه عمه خوبی داری خوشبحالت