از هر دری سخنی
علی شیرین زبونم این روزا صحبت کردنت خیلی جذاب تر شده مامانی... از حرفات بگم که چقد جمله بندیت درسته و چقد خوب میدونی واژه ها رو کجا بکار ببری!
چند شب پیش خونه دایی دعوت بودیم گفتم علی بیا آماده شیم میخوایم بریم خونه دایی،گفتی"چه خبله؟"(چه خبره)
یه روز من مشغول کاری بودم تو هم یه خوراکی تو دستت بود و مشغول خوردن بودی،بهت گفتم علی در کمدو میبندی؟گفتی"دستم بنده الان نمیتونم"
امروز بهت گفتم علی برو دوغ و از توی یخچال بیار رفتی آوردی بعد گفتم علی قدت میرسه یه لیوانم بیاری؟اولش گفتی "نه قدم نمیرسه" ...بعد یکم فکر کردی گفتی "لاستی من بزرگ شدم " رفتی و لیوان و آوردی.
کامپیوترو روشن میکنی ازت میپرسم چرا روشن کردی میگی "میخوام ایمیل بدم"
تو و محیا بودین داشتی به محیا میگفتی" بیا کتاب بیخونیم" محیام میخواست یه کتاب از توی کمدت برداره بش گفتی "دست به وسایلم نزن من خودم بلات میخونم"
داشتی با مامانبزرگ مغازه بازی می کردی گفتی"آقا یه تولوچه(کلوچه)بدین" مامانبزرگ گفت پولشو بدین هزار تومن تا کلوچه بدم... تو هم گفتی "شما ابل (اول) تولوچه بدین...
فقط بهت بگم قدر این لحظه هایی که واسم بلبل زبونی میکنی و میدونم ،مطمئنم این دقایق شیرینو فقط تو میتونی برام بسازی،عزیز دلم همیشه خوب باش ...
از پوشک گرفتنت اصلا ننوشتم که چند ماهی هست با جناب درگیریم البته گوش شیطون کر حالا دیگه پسرم آقاست و به پوشک احتیاج نداره.ولی مامانی سر این داستان واقعا اذیتم کردی،هر دفعه که میرفتی دستشویی تا یه بار دستشویی رو نمیشستی (میگفتی "بده آب پاشی کنم بیبینم چی جولیه")خیالت راحت نمیشد بعدشم که "مایع بده دستام کفیف شده"
از بای می می هم که که یک سال و ده ماهگیت بود،سر این یکی که اصلا ازت توقع نداشتم اینقد بی مزه باشی...فقط یه بار نمک زدم و تو هم گفتی "نمکیه !بلو بیشول"(نمکیه برو بشور)کمی انکار و کمتر از اون اصرارو دیگه هم انگار نه انگار. اینم مهر و عطوفت مادر و فرزندی
اخلمد
عکسی که عمه جون ازت چند ماه پیش گرفته