علیعلی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

کودکانه با تو دلبندم

خدایا مرا ببخش بخاطر تمام درهایی که کوبیدم و خانه تو نبود

خداوندا تو را سپاس بخاطر و جود حسی عاشقانه،حسی لبریز،خالصانه و پاک،  "حس مادری".

تقدیرم را اینگونه خواستی که مادر باشم و عظمتت را در وجود کودکم لمس کنم

خواستی که با هر تپش قلبش احساس کنم زنده ام و با هر لبخندش حس کنم بهشت زیر قدم های من است

پس!

حالا که پاره تنم شد و حالا که همه چیزم شد

ای که لطفت بی پایان است در پناهت سلامتش بدار

 

از هر دری سخنی

علی شیرین زبونم این روزا صحبت کردنت خیلی جذاب تر شده مامانی ... از حرفات بگم که چقد جمله بندیت درسته و چقد خوب میدونی واژه ها رو کجا بکار ببری! چند شب پیش خونه دایی دعوت بودیم گفتم علی بیا آماده شیم میخوایم بریم خونه دایی،گفتی"چه خبله؟"(چه خبره) یه روز من مشغول کاری بودم تو هم یه خوراکی تو دستت بود و مشغول خوردن بودی،بهت گفتم علی در کمدو میبندی؟گفتی"دستم بنده الان نمیتونم" امروز بهت گفتم علی برو دوغ و از توی یخچال بیار  رفتی آوردی بعد گفتم علی قدت میرسه یه لیوانم بیاری؟اولش گفتی "نه قدم نمیرسه" ...بعد یکم فکر کردی گفتی "لاستی من بزرگ شدم " رفتی و لیوان و آوردی. کامپیوترو روشن میکنی ...
3 شهريور 1393

بدون عنوان

سلام یه دونه مامان...   پسر قشنگم  منو ببخشی که این وقفه طولانی پیش اومد راستش چند روزی نت نداشتم  چند روزی وقتشو نداشتم چند روز تو حالت خوب نبود هنوزم حالت خوب خوب نشده ...   چند تا عکس از تولد (با کیک دستپخت مامان)             ...
25 مرداد 1393

تولد

انگیزه بخش ترین هدیه خداوندی   د و سالگی ات مبارک       ...
15 خرداد 1393

آرایشگاه

11اردیبهشت روزی بود که برای اولین بار توی زندگیت به آرایشگاه رفتی،علی رغم چیزی که فکر میکردم کاملا مثل یه آقای محترم وارد آرایشگاه شدی        خیلی شیک روی صندلی نشستی و خواسته های آرایشگرو مو به مو اجرا میکردی"تو آینه نگاه کن ،سرتو بیار بالا و..." خودم و آماده کرده بودم که صدای کلی گریه و "بلیم بلیم " بشنوم،البته ناگفته نمونه که چند جایی مارو خجالت زده کردی !یکی همون لحظه ای که روی صندلی نشستی و آرایشگر در حال انداختن پیش بند دور گردنت بود یا به عبارت دیگه هنوز آرایشگر بیچاره شروع نکرده بود  بهش گفتی "الان تموم میشه میلیم" ،دیگه اینکه چندین بار به آقای آرایشگر با  ...
24 ارديبهشت 1393

تلخ و شیرین

سال نو پسرمم مبارک باشه،امیدوارم امسال روز به روز شادتر و بالنده تر ببینمت و از هر چی حادثه است مصون و محفوظ باشی. امیدوارم مثل سال قبل نشه که این اتفاق واست پیش اومد     17 اسفند ساعتای 11 شب جناب عالی در حال بازی و شیطونی روی مبلا بودین که یه هو افتادی و   ...    بعدشم گریه میکردی و میگفتی دستم اما چون اصولا بچه نازنازی نیستی که موقع درد خیلی گریه کنی،بعد از چند دقیقه ای ساکت شدی ولی با فشار ناگهانی باز میزدی زیر گریه،ما هم بیشترین احتمالی که دادیم این بود که مچت پیچ خورده باشه ،خلاصه برای اینکه مطمئن شیم با بابایی رفتیم بیمارستان که دکتر با دادن خبر شکستگی دستت همه مارو شکه کرد البته اینم گفت که توی...
27 فروردين 1393

رازو نیاز

به نام مهربانترین... در سال جدید و در این بهار،در این نو شدن ها و جلوه گری زیبایی های طبیعت ... تو را میخوانم ای دگرگون کننده دلها و دیده هاو ای تغییر دهنده احوال به بهترین حال...   بار خدایا نیت من را به لطف خود کامل گردان و باورم را به رحمت خویش پا برجا نماو به قدرت و تواناییت آنچه از من از دست رفته اصلاح فرما. بار خدایا بر محمد و آل او درود فرست و بی نیازم کن از کاری که کوشیدن به آن من را بازمی داردو وادار من را به آنچه که فردا از آن سوال و بازپرسی می نمایی و روزهای من را برای آنچه که برای آنم آفریده ای صرف نما و من را بی نیاز فرما و روزیت را بر من گشایش ده و به نگاه کردن،گرفتارم مفرماو عزیز و گرامیم بدار و به کبر دچارم مکن...
18 فروردين 1393

نوروز 93 مبارک

    بوی باران،بوی سبزه،بوی خاک شاخه های شسته،باران خورده ،پاک آسمان آبی و ابر سفید،برگهای سبز بید عطر نرگس،رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد،خلوت گرم کبوترهای مست.... نرم نرمک میرسد اینک بهار،خوش بحال روزگار،خوش بحال روزگار...   ...
16 فروردين 1393

بیست ماهه شدی نازنین

علی...مامانی....خدارو شکر تو رو دارم....شکر....شکر. همیشه فکر میکنم آیا بهتر از تو هم میشه؟؟؟مطمئنم که نمیشه ،خیلی ازت راضیم مامان جون       خب دیگه بسه...فک کنم خیلی احساساتی شدم ، اجازه بده یه کمی از کارات بگم ،چقد توصیف صحنه هایی که ازت میبینم سخته! از چی بگم که حتی معمولی ترین حرکاتت واسم قشنگترین سکانسای دنیاست!    از حرف گوش کردنات: از پله ها میری پایین مواظب خودت باشی...                     " باژه" (باشه)  با قیچی راه نرو ،بشین!             ...
19 بهمن 1392

سیاه پوش محرم...

  ای که پیچید شبی در دل این کوچه صدایت یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست ای شب تار عدم شام غریبان عزایت عطش و آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت خبری مختصر از خاطره کرب و بلایت همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن روز که درخشید خدا در همه آینه هایت کاش بودیم و سر و دیده و دستی چو ابوالفضل می فشاندیم سبک تر ز کفی آب به پایت از فراسوی ازل تا ابد ای حلق بریده می رود دایره در دایره پژواک صدایت (محمدرضا محمدی نیکو)         سینه میزنی و میگی "حنین حنین"(حسین حسین)         ...
15 بهمن 1392