شعر میخونیم...شعر میخونیم
دردونه مامان این روزا یاد گرفتی شعر بخونی قربون اون جواب دادنت برم که اگه ندونی هم کم نمیاری و یه چیزی واسه خودت میگی.
الان که دارم مینویسم ساعت ٩:٣٠ صبحه ، همین الان از خواب پاشدی و با چشای پفالو در حالی که هنوز چرت میزنی و یک لبخند خوشگل ،داری منو نگاه میکنی ...بللللللللله ...دیگه داری میای سمت من که شیطونی کنی
باید برم واست فرنی درست کنم ادامشو بعدا مینویسم.
دوباره اومدم ...
الان ساعت ١ ظهره و تو خوابی
خب،داشتم میگفتم تازگیا شعر میخونی وروجک ..
اردک تنها به روی ؟جواب میدی "آب" پراشو بسته میخواد؟ "باخ"
سرتو کج میکنی و چشاتو میبندی یعنی مثلا اردکه میخواد بخوابه.
پروانه پرواز کن یه کمی واسم ؟ "ناااوز" یعنی ناز کن.
فدای" ز" سرزبونیت کوچولو...
یه توپ دارم ؟"دیدیخ" سرخ و سفید و ؟"آااوی " میزنم زمین؟ "هااواا" میره نمیدونی تا کجا میره من این توپو ؟ "نش" مشقامو خوب نوشتم.
حسنی نگو ؟ "ببا" بگو تنبل تنبلا بگو موی کثیف،ناخن دراز،روی سیاه ؟ "واه واه واه"
دستتو به علامت (وای وای چه کار زشتی )تکون میدی و پشت سر هم میگی واه واه.