آقا شدی ماشاالله
این یکسال و چهار ماه مثل یک چشم به هم زدن گذشت. روز به روز بزرگتر شدنتو حس میکنم الان دیگه یک پارچه آقا شدی یکی یکدونه من.
حالا دیگه خیلی چیزها رو میفهمی،خانم و آقا و دخترو پسرو میشناسی،وقتی ازت می پرسم کدوم عکس خانومه کدوم آقا ؟انگشتتو میذاری روشو میگی "ایناش"
دیگه میتونم بفهمم چیزی رو واقعا می خوای یا نه،قبل از این می پرسیدم
اینو میخوای جواب می دادی "هوم" اینو نمی خوای "نه"
منو دوست داری "هوم" منو دوست نداری "نه"
چقدر من وبابا از دستت میخندیدیم!
حالا دیگه اکثر وسایلو میتونی بازو بسته کنی.یادش بخیر اولین باری که دیدم در بطری رو باز کردی١٠ ماهه بودی ،چقدر هیجان زده شدم!دستتو مثل آدم بزرگا روی درش میذاشتی و میچرخوندی تا باز شه.
٨.٥ ماهه بودی که میتونستی لگوهای به هم چسبیده رو از هم جدا کنی ،کافی بود ببینی دو تا آبنبات به هم چسبیدن زور میزدی تا جداشون کنی.
اصولا به هیچ چیز مثل به هم ریختن و دوباره جا زدن علاقه نداری (تو مهندس کوچولوی مامانی).
کوچیکتر که بودی بعد از اینکه با کلی ذوق واست نقاشی میکشیدم،خودکارو میدادم به تو و میگفتم حالا نوبت تو...خودکارو میگرفتی و برای دلخوشی من چند تا خط و... بعدم دل و روده خودکار بیچاره رو میاوردی بیرون و مدتها درگیرش بودی.
دیگه دندونای کوچولوت دونه دونه داره در میاد،الان ١٠ تا دندون داری و فکر کنم تا چند روز دیگه دندون نیشت هم دربیاد.
وای ...چقدر زود میگذره عزیزم! ٦ماه و ٦ روزه بودی که اولین مروارید روی لثت درخشید، وقتی آب میخوردی ، به لیوان میخورد و تیک تیک صدا میداد.
الان دیگه میتونی درست راه بری، اگه گاهی زمین بخوری میگی "اوخ" و به خودت می خندی،الهی قربون اوخ گفتنت که اگه ٤ بار زمین بخوری ٤ بار میگی اوخ.
میتونی بدو بدو کنی ،از پله بالا و پایین بری،می دونم که خیلی هوای خودتو داری وگرنه پشتک بارو هم میزدی.
جای اکثر وسایل خونه رو می دونی، آشغالو(که بهش میگی" آداخ") توی سطل آشغال میندازی ،اگه چیزی روی فرش بریزه میدویی و جارو ("دادو")میاری.
عزیزم چقدر شیرین بود زمانی که یکسال و یک ماهگیت بهت میگفتم برو پوشک بیار عوضت کنم ،میرفتی و از پشت مبل میاوردی و دراز میکشیدی روی زیرانداز تعویضت،حالا اینکه چجوری؟اگه میگفتم سرتو بذار اینجا ،بعد از کلی این ورو اون ور شدن و تلاش کردن میدیدم پاهات اونجاست.
الان دیگه کلمات زیادی رو میتونی بگی،اعضای بدنتو بخوبی میشناسی،صدای خیلی از حیوونارو بلدی
یادمه ١ سالگیت صدای گاو وگربه و جوجه رو در میاوردی ،وقتی می پرسیدم گاو چی میگه؟صداتو کلفت میکردی و یک "ماااااااااا"یی میگفتی که هر کی نمیدونست فکر میکرد راس راسی یه اتفاقاتی توی خونه ما افتاده(مثلا گاوی اومده...)
یکسال و ٢٠ روزگیت وقتی می گفتم ماهی شو لباتو مثل ماهی جمع می کردی.
حالا بعضی چیزارو میدونی مال کیه،مسواکامونو میشناسی که کدوم مال منه کدوم مال بابا کدوم مال تو،موبایل و بعضی چیزهای دیگه هم همینطور.
پسر نازم قدم توی ماه هفدهم زندگیت گذاشتی مبارکت باشه...